. پیش تاریخ فرهنگی ایران كه نزدیك به هفت تا هشت هزار سال پیش از این در ساخت بتهای گلین سپیده زد، نشانهای عمومی وفراگیر از نخستین تلاش هنری آدمیان است. این منطقه كه تنوع جغرافیایی فراوان و غنای اقلیمی خاصی دارد، در طول تاریخ با ابداعات هنری، علمی و صنعتی، به پیشرفت آدمی كمك وافری كرده و از دیرباز سرچشمة بسیاری از عوامل تمدن و فرهنگ خاور نزدیك بوده است؛ چنان كه رنه گروسه، مستشرق سرشناس غربی، در معرفی ایران آورده است :
سرزمین ایران چون دژی مستحكم یكی از باستانیترین تمدنهای جهان كهن، یعنی تمدنی را كه از پنجاه سدة ]گذشته[ به این سو، پیوسته تجدید شده و به طرز حیرتآوری ادامه یافته، در خود حفظ كرده و مشعلی را كه در بامداد تاریخ بر فراز فلات ایران افروخته شده، همچنان شعلهور نگاه داشته است.
فرهنگ ایرانی از دیرباز دارای دو ویژگی ممتاز بوده كه همواره این دو شاخصه رشد و گسترش آن را در پی آورده و در اعصار مختلف، به ویژه در عرصة هنر، حوزه نفوذ و تأثیر آن را از قملروی جغرافیاییاش فراتر برده است. این دو مشخصة تاریخی كه به عواملی همچون محیط جغرافیایی و گذشتة افتخار آمیز فرهنگی مربوط میشود، عبارتاند از: تعامل ایرانیان از زمان باستان با افكار، آثار و هنرهای دیگران و دریافت و یادگیری و سپس تركیب و تألیف دگربارة آنها و همچنین استعداد شگرف مردم ایران از حیث استقامت و ثبات در بقا و دوام تاریخ فرهنگ و هنر خود.
تجلیل خصوصیت نخست در تعاملی است كه صنعتگران و هنرمندان ایرانی با آموزههای اسلام، پس از گرویدن ایرانیان به این دین مبین، داشتند و تمام تجربیات فنی، هنری و سنتهای باستانی خود را در خدمت آیین نو درآوردند و با درآمیختن با فرهنگهای دیگر ملل مسلمان جهان، پایههای هنر اسلامی را بنیاد نهادند، پروفسور پوپ در این باره در كتاب شاهكارهای هنر ایران آورده است:
هنگامی كه اروپا در جهل و تاریكی به سر میبرد، فرهنگ و هنر اسلامی نیمی از جهان را منور ساخت و گرچه نواحی دیگر در این قسمت شركت داشتند، لیكنه منبع اصلی و سرچشمة این نور ایران بود.
نمونة بارز استقامت و پایداری ایرانیان در حفظ، بقا و دوام اصالتهای فرهنگی و هنری را میتوان با مرور به تاریخ تهاجم وحشیانة مغولان به این سرزمین مشاهد كرد. حملات سبعانه و ویرانگر قبایل صحراگرد مغول كه اشغال بخشی از خاك ایران را به همراه داشت، اهدافی همچون اقامة رسوم و ترویج اصول اداری مغولی و چینی را نیز دنبال میكرد. از این رو، اخلاف هولاكو كه به نام ایلخانیان در ایران حكومت كردند، اجرای یاساوترویج چاو را در ایران آزمودند و پس از مأیوس شدن از اجرای آنها و موفق نشدن دربرانداختن و از بین بردن تمدن و فرهنگ حاكم بر این سرزمین، با وجود مراوده با پاپ و ارتباط با سلاطین مسیحی در اروپا، انجام آیین اسلام را پذیرفتند و رفته رفته مقهور تمدن و تربیت ایرانی و اسلامی شدند.
در دورة حاكمیت ایلخانیان و تیموریان بر ایران، هنر ایرانی در بسیاری از عرصهها، از جمله در فنون مربوط به معماری، تزیینات ساختمانی، نقاشی و تولید نسخ مصور درخشش فوقالعادهای یافت و از محدودة جغرافیایی خود فراتر رفت و به دیگر نقاط جهان آن روز و مكاتب هنری آن روزگار سرایت كرده و تأثیر عمیقی گذارد.
معماری ایران و آسیای مركزی در دورة ایلخانیان تا عصر تیموری
در پاییز سال 1253م. خان بزرگ مغول، یعنی منگوقا آن (Mongke) كه نوة چنگیز خان و حاكم بزرگ مغولان در چین بود، سپاهی بزرگ را به فرماندهی برادرش هلاكو، برای جنگ با اسماعیلیه در شمال ایران و خلیفة عباسیان در بغداد، روانة این مناطق كرد. هلاكو در سال 1258م. از راه ایران به سرعت وارد بغداد شد، و این شهر را به تصرف خود درآورد. او كه همة شهرهای سرراهش، تا بغداد را تسلیم خود كرده، و آن شهرهایی سرراهش، تا بغداد را تسلیم خود كرده، و آن شهرهایی را كه تسلیم نمیشدند غارت و ویران كرده بود، در بغداد به عنوان دست نشاندة خان بزرگ، بر مسند حكومت ایران تكیه زد و به طور رسمی حكومت ایلخانیان را در ایران پایهگذاری كرد.
هلاكو و جانشینان او كه زندگی به شیوة ایلیاتی و چادرنشینی را ترجیح میدادند و غالباً زمستانها در مناطق گرمتر بین النهرین، و تابستانها در دشتهای سرسبز شمال غربی ایران در چادرها سكونت داشتند، به امر معماری و ساختمان توجهی نداشتند؛ بنابراین آنچه از نیمة دوم شدة سیزدهم میلادی، از معماری در این مناطق به یادگار مانده تعداد كمی ساختمان معمولی است.
ایلخانیان بر سرزمین وسیعی، كه از كنارههای مدیترانه، تا سواحل اقیانوس هند و منطقه قفقاز امتداد مییافت و براساس نقشه جهانی امروز، مناطق غرب افغانستان، ایران، جنوب روسیه، شرق تركیه و عراق را شامل میشود حكومت میكردند، ساختمانهایی با سبكهای معماری متفاوت از خود به جای گذاشتند كه زمینلرزههای متعدد، تاخت و تازهای مكرر و اشغالگریهای پی در پی بیشتر آنها را از بین برده و تنها نمونههایی پراكنده و مخروبه در پایتختهای این سلسله یعنی: شهرهای مراغه، تبریز، بغداد و سلطانیه، به جا مانده كه تعریف و توصیف كامل بیشتر آنها، از كتب تاریخی به دست ما رسیده است. البته ابنیهای كه از دورة ایلخانیان در مركز و غرب ایران باقی مانده، سبكهای معماری محلی آن عصر را نشان میدهد و نمایانگر نوع معماری در عصر ایلخانیانی است كه، میراث دار مجموعهای از سبكها، مدلها، روشها و لوازم ساختمانی متنوعی بودند كه پیش از آنان، در ایران توسعه یافته بود.
ساختمان مسجد جامع، كه در ایران با نام مساجد چهار ایوانی مشهور بوده، سبكی قدیمی و شامل صحنی مستطیل شكل با چهار ایوان در چهار گوشه و اتاقی بزرگ و گنبددار و روبه قبله بود. (این اتاق معمولاً پشت ایوان قبله قرار داشت.) كه این شیوه در آن عصر به شكل الگویی استاندارد و متداول، برای همة ساختمانها، اعم از ساختمانهای مذهبی، مانند: مدارس و خانقاهها و ساختمانهای غیر مذهبی مانند كاروانسراها، درآمد.
آرامگاههای این دوره به صورت مقبرههای برجی شكل، بناهای مربع شكل و یا قبهای شكل چند ضعلی بودند.
مشخصة این آرامگاهها به طور معمول، شامل: ایوان، گنبد، سكنج (محل اتصال چهار گوشه اتاق در بالای دیوارها به گنبد) و مناره بود كه بیشتر به شكل مركب و با كاركرد و شكلهای مشخص به كار میرفتند. در تمامی اتاقهای گنبددار مربع یا چند ضلعی، جایی كه گنبد بر روی دیوار قرار میگرفت، نیاز به رابطی بود كه بتواند سطحی بالایی اتاق مربعی یا چند ضلعی را برای قرار گرفتن گنبد آماده كند؛ بنابراین از سكنج كه همان رابط و پلی است كه گنبد را به سطح بالایی دیوارههای اتاق وصل میكند، استفاده میشد. پیش طاق دروازهای بلند و صوری بود كه از یك قوس یا طاق تشكیل میشد كه درون قابل مستطیل قرار داشت و نوعی ایوان تنگ محسوب میشد.
برج، مقبرة دیواری گرد و مدوری است كه عموماً از آجر ساخته شده، دارای گنبدی نوك تیز است. كه نمونة آن در دامغان وجود دارد و آرامگاه قبهای شكل چند ضعلی –كه كمتر از انواع برج و مربع شكل مرسوم بود – بیشتر در آسیای مركزی و در شهرهای بزرگ مثل یزد به گونههای متفاوت ظاهر میشد.
88