مبانی نظری و پیشینه تحقیق درباره موفقیت شغلی
خصوصیات محصول:
- منابع فارسی و انگلیسی دارد.
- ارجاع و پاورقی استاندارد دارد.
- رفرنس دهی استاندارد دارد.
- کاملترین در سطح اینترنت
- دارای تحقیقات انجام شده داخلی و خارجی
- گارانتی بازگشت وجه دارد.
فرمت : doc
تعداد صفحات : 33
بخشی از متن :
شغل
شغل به عنوان مجموعهای از پیشرفتهای مداوم در زندگی شغلی تعریف شده است؛ به عبارت دیگر شغل عبارت است از تعهدی که انسان در مقابل موسسهای برای انجام تکالیف درازمدت دارد و در ضمن از طریق آن امرار معاش میکند (صدر نبوی، 1370).
به اعتقاد كینزبرگ[1] و همكارانش (1951) انتخاب شغل فرایندی پیوسته و تكاملی است و با عواملی نظیر ارزشهای فردی، واقعیات محیطی، عوامل عاطفی و فرصتهای تربیتی بستگی كامل دارد. به عبارت دیگر، انتخاب شغل فرایندی است كه طی زمان خاصی انجام میگیرد و زمان خاص آن هنگامی است كه فرد طی آن به توافق میان انتظارات و امكانات و خصوصیات خود برسد (شفیع آبادی،1382).
موفقیت شغلی
بر طبق گفته پیتر دراكر[2](1993)، قرن بیست ویكم، قرن اقتصاد دانشی است. دراین اقتصاد، داراییهای فكری و به خصوص سرمایههای انسانی جزو مهمترین داراییهای سازمانی محسوب میشود و موفقیت بالقوه سازمانها ریشه در قابلیتهای فكری آنها دارد، همچنین سرمایه انسانی برای مالكین سرمایه یعنی كاركنان سازمانها نیز به عنوان یك دارایی ارزشمند محسوب میشود كه میتواند موفقیت آنها را نیز به طور فزاینده تحت تاثیر قرار دهد (الفن بین[3]،2002). به همین دلیل مدیریت منابع انسانی پیچیدهترین و مشكلترین بخش مدیریت شناخته شده است و از جمله وظایف مدیران در جذب نیروهای انسانی مناسب از اهمیت ویژهای برخوردار شده است. در واقع، موفقیت هر سازمان در گرو استفادۀ بهینه از نیروی انسانی آن سازمان است و مستلزم به كارگیری افرادی است كه تواناییها و استعدادهای خاص آن شغل را داشته باشند. در انتخاب افراد برای مشاغل مختلف سازمان، اصل كلی جهت موفقیت شغلی این است كه خصوصیات داوطلب با وظایف شغلی او مطابقت كند. برای اینكه شرح وظایف با موفقیت انجام گیرد لازم است كه مهارتها، استعدادها و خصوصیات خلقی و جسمی و شخصیتی افراد در نظر گرفته شود و داوطلب آن شغل واجد این خصوصیات و استعدادها باشد (حجازی، 1380).
پژوهشها نیز نشان داده است كه موفقیت شغلی زمانی میسر است كه نه تنها خصوصیات افراد، بلكه خصوصیات مشاغل مربوط به آنها مورد بررسی قرار گیرد. بر مبنای این شناخت دوگانه و تشخیص رابطه میان آنهاست كه انتخاب احسن صورت میپذیرد. مصالح جامعه ایجاب میكند كه فرد در جایی قرار گیرد كه بهتر بتواند خدمت نماید و مصلحت فردی نیز حكم میكند در مكانی باشد كه بهتر بتواند رشد و تعالی یابد. بنابراین، در گزینش شغلی افراد دو عامل باید مورد ارزیابی قرار گیرد:
- ارزیابی فرد در زمینه علایق، تواناییها و به طوركلی ویژگیهای شخصیتی فرد.
- ارزیابی در زمینه تواناییها و ویژگیهایی كه برای موفقیت در آن شغل ضرورت دارد (حجازی، 1368).
در این باب میتوان چنین اظهار داشت كه اگر فردی متناسب با تواناییها و رغبتها و ویژگیهای شخصیتی برای شغلی انتخاب شود نه تنها شكوفایی فردی حاصل خواهد شد بلكه جامعه نیز از او بهرۀ بیشتری خواهد برد. برعكس چنانچه فردی متناسب با شغل مورد نظر انتخاب نگردد ممكن است نیازهای او ارضاء نشود و در نتیجه روزها و ساعتها را به ناراحتی بگذراند؛ این فرد در زندگی راضی نبوده و در نتیجه در حرفه او تاثیر منفی خواهد گذاشت (حجازی، 1368).
اما موفقیت شغلی چیست و چه مفهومی دارد؟ موفقیت شغلی یک مفهوم نسبی از ارزیابی و قضاوت است و هیچ فردی را نمیتوان موفق نامید مگر اینکه از هدفها و ایده آلهایش آگاه باشیم. موفقیت شغلی عبارت از رابطهای است که بین پیشرفت کنونی فرد و ایدهآلهای آیندهاش در زمینه اشتغال وجود دارد. میزان موفقیت فرد در برآوردن نسبی این هدفها را موفقیت شغلی مینامند ( شفیع آبادی، 1382). افراد بیرونی موفقیت شغلی را بر طبق معیارهای قابل مشاهده و عینی قضاوت میكنند درحالیكه ادراك افراد از موفقیت، بیشتر به معیارهای ذهنی گرایش دارد، به تعبیر دیگر، موفقیت عینی بخش قابل مشاهده موفقیت شغلی را نشان میدهد و به نتایج شغلی قابل مشاهده مانند پرداختیها، ارتقاها، رتبه و مقام اشاره دارد. اما موفقیت شغلی ذهنی یا درونی عناصر ذهنی موفقیت شغلی را نشان میدهد و به احساسات افراد و واكنش آنها نسبت به مسیر شغلیشان مربوط است و همواره از طریق موفقیت روانشناختی مانند رضایت شغلی، تعهد شغلی و سازمانی شناسایی میشود (جاج[4]، 1995).
[1] Ginzberg
[2] Peter Draker
[3] Eifenbein
[4] Judge