325
مجموعهای از مطالعات انجام شده درباره سازمانهای كسب و كار ، تأثیر فرآیندهای مدیریت استراتژیك را بر نتیجه نهایی اندازهگیری كردهاند. یكی از نخستین مطالعات عمده توسط آنسوف و همكاران در سال 1970 اجرا گردید.
در بررسی 93 مؤسسه تولیدی آمریكایی، پژوهشگران دریافتند كه برنامه ریزان رسمی كه از رویكرد مدیریت استراتژیك استفاده میكردهاند، بر حسب معیارهای مالی كه فروش، داراییها، قیمت فروش، درآمد هر سهم و رشد درآمد را اندازه میگرفت، نسبت به مؤسسات بدون برنامهریزی، موفقیت بیشتری كسب نموده بودند. برنامهریزان همچنین در پیشبینی نتیجه فعالیتهای عمده استراتژیك دقت بیشتری داشتند.
دومین پژوهش پیشاهنگ توسط تیون و هاوس در سال 1970 چاپ شد كه 36 مؤسسه در شش صنعت مختلف را مطالعه كرده بودند. انها دریافتند كه برنامهریزان رسمی در صنایع نفت، غذایی، دارویی،فولاد، شیمیایی و ماشینآلات بطور قابل ملاحظهای از مؤسسات بدون برنامه در همان صنایع پیشی گرفته بودند. به علاوه، برنامهریزان، عملكرد خودشان را به میزان معتنابهی بعد از پیادهكردن فرآیند رسمی در مقایسه با عملكرد مالی در سالهای بدون برنامهریزی، بالا برده بودند.