فرآیند علمیتر شدن دانش مدیریت، بر پایة علوم غیر كمیو نظریه های كیفی نیز تقویت شده است كه از جمله مهمترین آنها باید از تئوری ها و الگوهای عقلایی مربوط به ((مدیریت رفتار سازمانی)) نام برد. این شاخه از دانش مدیریت، به شدت تحت تأثیر ((دانش روانشناسی)) قرار داشته و رابطة تنگاتنگی را با علوم رفتاری ایجاد كرده است. شناخت انسان و تجزیه و تحلیل كنش و واكنشهای انسانی در یك مجموعة سازمانی، ادراك ما را از واقعیتهای مدیریتی و ساختار علمیمجموعه های ((انسانی ـ تكنولوژیك)) و فعالیتهای ((سازمان ـ مدیریتی)) به طور چشمگیری افزایش داده است (Kahen 1997). به بیان دیگر، تلفیق منطقی دانش مبتنی بر واقعیت روانشناسی و چارچوبهای نظری مدیریت، موجب پیدایش مفاهیم و الگوهای نوین كاربردی شده است كه مقولة ((قاطعیت)) از جمله تازه ترین آنهاست.
چه در زمینه مدیریت و چه دربارة موضوعات دیگری مانند رهبری، مباحثة قانع كردن دیگران، هدایت، مذاكره، فروش یا ارزشیابی بحث كنیم، همة این موارد را میتوان در یك موضوع به نام : ((كُنش متقابل انسانی))، خلاصه كرد.
63