88
مقاله روانشناسی مرگ Psychology death
اینایس لپ از هواداران مكتب «تكامل گرایی» و از پیرامون نیاردوشان است. تكامل گرایی مكتبی است كه از ؟؟؟؟؟؟؟ و علم گرایی نوین پدیده آمده است پیرامون این مكتب معتقدند كه جهان و كائنات بسوی یك پیشرفت از پیش تعیین شده در حركت است ذات و سرشت جهان به گونه ای است كه اجسام آلی و غیر آلی همواره رو به تكامل و تحول هستند زیرا جهان را خداوند خلق كرده است. مكتب «تكامل گرایی» مقوله ای به نام «خداشناسی فرایندی» را در قلمرو فلسفه گشوده است. مكتب «تكامل گرایی» مقوله ای به نام «خداشناسی فرایندی» را در قلمرو فلسفه گشوده است. این مقوله شكل جدیدی از خداشناسی است كه علوم جدید و بویژه دانش تكامل علمی را پذیرا می شود. می گوید كه طرز عمل خداوند در جهان، یك فرآیند كند و بطئی است كه با بردباری بر عناصر تصادف و شر غلبه می كند و تمامی خیر و خوبی را كه پدید می آوردند در ذات خود نهفته دارد. اینایس لپ در برخورد با مساله مرگ، دیدگاهی را عرضه می كند كه نشانگر ذهن روشن و باز او بوده، و در عین حال بیانگر اعتقاد راسخ وی به خداوند و دنیای آخرت است. البته در چارچوب مذهب كاتولیك به طور خاص و دیانت مسیحیت به طور عام، و نیز پایبندی او به مكتب تكامل گرایی. او، مرگ را یك راز می داند و نه یك مساله می گوید كه هراس از مرگ یك واكنش بسیار عادی در همه انسانهاست اما مضطرب شدن به خاطر مرگ را یك نوع روان پریشی می داند زیرا مرگ همواره با تولد انسان، آغاز می شود و لحظه ای بشر را ترك نمی كند و در واقع زندگی و مرگ لازم و ملزوم یكدیگرند حاصل كلام، اینایس لپ می گوید كه اگر انسان بخواخد بر هراس از مرگ غلبه كند باید به زندگی عشق بورزد و به آن ارزش و معنا بدهد. در توهین بینش است كه عقیده دارد شهادت یك نمونه بارز و كامل نهراسیدن از مرگ است زیرا بیانگر نزدیك ترین و آشكار ترین ارتباط عشق و مرگ است.
-
مرگ فیزیولوژیكی
بدن انسان از یافته های زنده تشكیل می شود. هر یافته، بر اساس ذات خود، فانی است ولی یافته های جدید تولد می یابند تا جایگزین یافته عالی مرده در بدن انسان بشوند. پس از یك دوره معین زمانی، تجدید حیات یافته ها كاهش می یابد و سپس كلا متوقف می شود. از نظر زیست شناسی، مرگ طبیعی یك رویداد ناگهانی نبوده بلكه یك فرآیند تدریجی است از یك نقطه نظر زیست شناسی، ما به محض اینكه متولد می شویم به پیر شدن و مردن می كنیم. ولی مرگ انسان فقط موقعی صورت می گیرد كه میلیونها یافته تشكیل دهنده بدنش بمیرد. هنگامی كه فعالیت پروتوپلاسمی یافته متوقف می شود، آن یافته می میرد. بدین ترتیب، مرگ از این نقطه نظر زیست شناسی، عبارتست از نابود شدن ساختار یافته ای. اما هر چند كه یافته ها می میرند و بدین طریق موجب مرگ یك فرد می شودند لكن اتم های سازنده یافته ها از بین نمی روند. آنها به یافته های دیگر همان فرد و سایر افرادمنتقل می شوند و از این جهت است كه ما می توانیم با لحنی قاطع از وجود یك خویشاوندی اساسی میان تمام موجودات زنده سخن بگوییم. اتم هایی كه امروز جزئی از كالبد جسمانی من هستند شاید روزی مورد استفاده حیوانات و گیاهان یا شاید سایر انسانها قرار گیرد. اگر ما می خواستیم بپذیریم كه اتم ها دارای روح می باشند. بنابراین پدیده (حلول روح) می توانست یك معنای واقعی بیابد. از طرف دیگر، خود یافته نیز یك موجود پیچیده است و به همین دلیل نمی تواند فانی محسوب شود زیرا فقط پروتوپلاسم می میرد. نه علم و نه جادو هیچ كدام قادر نیستند كه مانع مرگ سلولها و اندامهای زنده تشكیل شده از آنها گردند با حداكثر كاری كه می كنند اینست كه مرگ ما را به تاخیر بیندازند بعید به نظر نمی رسد كه طول عمر بشر در آینده، دو برابر و یا حتی سه برابر بشود. ولی برای مرگ طبیعی هیچ درمان نهایی وجود ندارد و هیچ اكسیر حیات جاودنان نیز نمی تواند وجود خارجی داشته باشد.تنها مرگ در سن كهولت را می توان یك مرگ طبیعی دانست، این نیز فقط موقعی وجود دارد كه مرگ ناشی از بیماری نباشد- همچنان كه غالبا ناشی از آن است. ا ین بیماری غالبا از نوع مهلك است زیرا بیمار را از قبل در آستانه مرگ طبیعی قرار داده و شاید بزودی به هر تقدیر بمیرد. لذا مرگ یك جوان كه یافته های او در یك فرآیند تجدید حیات مداوم قرار دارند، همواره یك امر اتفاقی است. بهداشت و سایر اقدامات پزشكی می تواند خطر مرگ اتفاقی را از بین ببرد و به شكرانه اینها، نرخ مرگ و میر در میان جوانان به طور چشمگیری در قرن بیستم كاهش یافته است. «بوگومولتز» و سایر زیست شناسان دست به تلاشهایی زده اند تا یافته های افراد پیر را جوان كرد و بدین طریق سن كهولت و مرگ را به تعویق بیاندازند. نتایج مهمی از این تلاش تهور آمیز به دست آمده است ولی فقط می تواند حتی الامكان مرگ را عقب بیاندازد نه آنكه بر آن غلبه كند. گونه و افراد انسانی می میرند. تنها چیزی كه می تواند از این نظم تجربی مرگ بگریزد خود حیات است. حتی حیات بشریت نیز امروزه در معرض سلاحهای هسته ای قرار دارد.
2- تجربه مرگ