تغییرات ساختاری سازمانها
•در دهه 60 میلادی بسیاری از شركتهای سهامی عام توسط شركتهای بزرگ تصاحب شدند. در این دوران تفکر "بزرگ قدرتمند است" بر مدیران حکمفرما بود. هر شرکتی که با مشکلات مالی (و به خصوص نقدینگی) مواجه میشد از طریق شرکتی دیگر تصاحب میشد.
•بسیاری از این شركتها مدلهای کسب و کار و حتی بازار خوبی در اختیار داشتند و اگر میتوانستند به حیات خود ادامه دهند، در آیندهای نزدیک به سازمانی سودآور تبدیل میشدند؛ اما مشکلات مالی و به خصوص سررسید بدهیها، آنها را به سمت بلعیده شدن میبرد. شركتهای تصاحب کننده به این امید که بتوانند مشکلات کوتاه مدت اینگونه سازمانها را حل کنند، مدیریت آنها را در اختیار میگرفتند و لذا بدهیها هم به شرکت تصاحب کننده، منتقل میشد.
• از این رو این دوره را عصر شركتهای ترکیبی اهرمی میگویند (D. Chew, Jr, Stern Stewart & Co. ). در اثر همین موج تصاحب، شركتهای بسیار بزرگی ایجاد شدند که حوزه فعالیت متمرکز و مشخصی نداشتند. بعدها همین عدم تمرکز، مشکلات بسیاری برای این سازمانها ایجاد کرد.
•در دهه 70 یکی از ابزارهای مهم وارد بازارهای مالی شد. تا پیش از این دوران شركتهای کوچک قابلیت قرضگیری از بازارهای مالی را نداشتند. اما در پایان دهه 70 و با رواج اوراق قرضه بنجل شركتهای کوچک و ریسکی نیز توانستند با نرخ بهره بالاتر اوراق قرضه صادر کنند و منابع مالی مورد نیاز خود را از بازار فراهم کنند.
•از طرفی junk Bondها امکان حضور سرمایههای کوچک را نیز در بازار پول و سرمایه ایجاد کرد. این اوراق که با نرخ بهره بالاتری نسبت به اوراق قرضه معمولی صادر میشد باعث رشد بسیاری از شركتهایی شد که در صنایع پر ریسک و سرمایهبر فعالیت میکردند. (Micheal Jensen(1993))
•پیش از این نیز ذکر کردیم که عدم تمرکز فعالیت شركتها، موجب عدم بهرهوری آنها شده بود. در حقیقت شركتهای زیر مجموعه سازمانهای بزرگ از دور هدایت و راهبری میشدند. تخصیص بهینه منابع صورت نمیگرفت و بسیاری از زیرمجموعهها به ورطه زیان افتاده بودند. مازاد ظرفیتها منابع بسیاری را تلف میکرد.
• تغییرات تکنولوژیک و گسترش ظرفیتها نیز برمشکل مازاد ظرفیتها افزوده بود. نگرانی از رکود اقتصادی و کاهش تقاضا هم شركتها را با چالش مواجه کرده بود. در دهه 80، شركتها به منظور رفع مشکلات بهرهوری و همچنین رفع ظرفیتهای مازاد که علاوه بر سازمانها، هزینههای بسیاری را بر اقتصاد نیز تحمیل میکرد، به تغییر ساختار پرداختند.
روشهای تجدید ساختار به دلایل متفاوتی موجب افزایش کارآیی و بهرهوری شركتها میشود که از آنجمله میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
•1. تمرکز فعالیتهای شرکت باعث شد که تخصیص منابع به نحو کارآتری صورت بگیرد.
•2. مدیران به علت ترس از بلعیده شدن شرکتشان به اداره بهتر امور شرکت پرداختند.
•3. پرداخت وام (که در حقیقت پیامدی از روشهای تجدید ساختار بود) موجب میشد شرکت در مورد جریان وجوه نقد خود دقت بیشتری داشته باشد. سررسید وامها بدون وجود نقدینگی شرکت را به طعمه خوبی برای تصاحب کنندهها و Company Raiderها تبدیل میکرد.
•4. در راه بودن سررسید وامها اجازه سرمایهگذاری نامطلوب (که مدیران به انگیزههای مختلف از جمله وسیع شدن حیطه مدیریت، به آن میپردازند.) را از شرکت میگرفت.
105